الهه بهرامی راد-روز خبرنگار را خیلیها به ما که دستی بر آتش مطبوعات شهر و کشورمان داریم تبریک میگویند، اما این تبریکها بیشتر رنجهایی را به یادمان میاندازد که هر کدام در طول سالهای کاری خود با آن دست به گریبان بودهایم.
از توقیفهای فلهای مطبوعات تا بیکاریها و ممنوع الکاری و ... خیلی هایمان دلزده شدیم و از میانه راه به این فکر افتادیم که به دنبال شغل دیگری برویم.
خیلیها از این نمد برای خود کلاهی بافتند و راهشان را به روابط عمومیها و وزارتخانهها و ... باز کردند( شاید فقط چاره ای در میان سردرگمی های حرفه خبرنگاری اختیار کردند)، اما خیلیهای دیگر هم سرخورده و تنها کنج عزلت برگزیدند.
ترجیح دادند به یاد همان روزهای خوب مطبوعات همان روزهایی که هنوز روزنامهها نفس میکشیدند، تحریریهها پر از هیاهو و جابهجایی اخبار بود، روزهایشان را سپری کنند.
اما تلختر از همه اینکه، جای خیلیها خالی است، خیلیها که رفتند تا در دنیایی دیگر فارغ از هیاهوی ما و منی این دنیا زندگی کنند و خیلیهای دیگری هم که کنج عزلت گزیدهاند، حالا حتی دیگر کسی نامشان را هم به یاد نمیآورد.
روز خبرنگار برای خیلی از ما شاید مملو از خاطرههای تلخ و شیرین باشد، اما هر چه هست بیشتر هجوم تبریکهایی است برای هیچ.
خیلی از ما رنجهای بیشماری بردهایم تا به اینجا رسیدهایم و هنوز هم در کنج دنج رسانه ای که نفسهایش به شماره افتاده چند خطی مینویسیم نه از سر شوق که دیگر شوق تحول، در هیاهوی فضای مجازی چنان رنگ باخته که جایی برای حرفهایگری باقی نمیگذارد.
تیترها زرد، اخباری که از سر هیجان بیهیچ بررسی منتشر میشوند، اعداد و ارقامی که هر روز تایید و تکذیب میشوند، مسئولانی که دیگر حتی خود را موظف به پاسخگویی به هیچ رسانهای نمیدانند و اصلا نقش رسانهها در بین مردم آنقدر کمرنگ و بیمقدار شده که خبرنگار بودن معنای واقعی خود را از دست داده است.
دیگر برای خیلی از ما رفتن به دنبال سابقه اخبار یا پیگیری اخبار به خاطرهای دور بدل شده است.
اینکه برای افتادن در جریان موجهای بیمحابایی که از شایعه تا واقعیت میآیند و میروند، فرصت نفس کشیدن داشته باشیم، از کشته های سیل و زلزله تا بروز رسانی آمار مرگبار پاندمی کرونا حرف میزنیم بیآنکه فقط لحظهای درنگ کنیم.
اتفاقها یادمان میرود، پیگیری خبرها را به دست فراموشی میسپاریم، یادمان میرود زمانی اخباری را پوشش دادهایم که حالا باید پیگیر وضعیت به جا مانده آنها باشیم.
سوار بر امواج فضای مجازی و شایعات راه میافتیم و افتاده در تله خود سانسوری دست به هر کاری میزنیم تا شاید در این آشفته بازار نگاهی را به خود معطوف کنیم.
حالا خبرنگاری برای خیلی از ما تنها آب و تاب دادن به سوژههایی است که ماندگاری شان بیش از چند دقیقه نخواهد بود.
از مرگ همکارانمان در تصادف گرفته تا آوار شده ساختمانی نو ساز بر سر جوانانی که یک عمر زندگی را پیش رو داشتند و در عرض چند ثانیه قربانی سودجویی افرادی شدند که حتی پاسخگو هم نبودند.
از سیلی خانمان برانداز که میآید و خانهها را ویران میکند و مردم را به کام مرگ میکشاند تا مسئولانی که با کت و شلوار تا زانو در گل فرو میروند تا سوژه ما باشند برای اطلاعرسانی و با این اوصاف تبریکهای روز خبرنگار تبریکهایی برای هیچ است.
بگذریم
ختم کلام بگویم...
نکته ای که بسیار اهمیت دارد، استقلال قلم خبرنگار و تقبیح قلمفروشی است که خبرنگار با دانستن جایگاه خود و میزان تاثیرگذاری در جامعه و مسائل اساسی کشور و همچنین حس عزت نفس میتواند استقلال قلم خود را حفظ کند.
قلم فروشی در بیشتر موارد، استقلال، حق و حقیقت را با پول یا جایگاه و مقام معاوضه میکند اما گاهی هم قلم را به نفسانیات و جهالت میفروشد، گاهی نویسنده و خبرنگار خود را گول میزند و داعیه مطالبهگری و حق مداری هم دارد اما در حقیقت قلم خود را فروخته است که این امر همانطور که ذکر شد، سه دلیل دارد، پول، نفس و جهل.
البته در این میان، نقش مسئولان و مدیران مربوطه نیز انکار ناپذیر است و باید به مشکلات و مسایل فعالان حوزه خبر و رسانه رسیدگی کرده و جایگاه خبرنگار را بشناسند.
متاسفانه هنوز هم خبرنگار در دیدگاه مسئولان جایگاه خود را نداشته و اهمیت، خطرات، سختیها و اثرگذاری آن در نظر گرفته نمیشود.
انگار باید چشم ها را شست و دنیای خبرنگار و عکاس خبری را جور دیگر دید...
به روزهای خوب و خوب تر امیدوارم...
برچسب ها :